مهدي محسني شهرتش كمتر از جمهور است هر چند نويسنده جمهور باشد . ان زمانها كه تازه جمهور را در پرشين بلاگ راه انداخته بود نوشتم با توجه به شناختي كه از او دارم وبلاگ نوبس خوبي مي شود.
علي اعطا را دوست دارم . خودش و نوشته هايش . احساسش . قاطي كردنهايش
شايد خيلي موقع ها قاطي كرد نهايش توي نوشته هايش معلوم نباشد اما او چيزي شبيه خودش است كاش فرصت داشتم پست واق واقش ر دوباره بخوانم . او زودتر از من بلاگر شد بعد من پوياهه شدم
دلم براي حسين و ساناز و كافه نادري و قيطريه تنگ ميشود مرتب . حسين گلوله ي خلاقيت بود توي نشريه هم كار گرافيكي ميكرد . يادش بخير فرهاد را كرديم تيتر اول .
ساناز ، دختري در باد ، امروز خيلي زيباتر مي نويسد و بادي كه هميشه ما را خواهد برد در نوشته هايش هنوز مي وزد و ادم هي سردش ميشود و هي گرمش
۱۱ نظر:
سلام .. نميدانم چرا وب مهدي محسني باز نشد كه من هم بتوانم استفاده كنم . بلاگفا همچين وبلاگي را نمي شناسد . موفق باشي عزيز .. پونه
چرا از ما می نویسی ما که خود گم کرده ایم..دست نامردی مرا افکنده دور..تورا بنشانده در یک سوت و کور..وای بر رسم زمانه وای بر صدای تو..می خرامد روح را در نیستی ..لامروت خاطارتم را بده..جای پایم را میان باتو بودن را بده..حال دلتنگم ولی..گرچه چیزی من نگفتم..لیک تو ..رازهایم را بده..
داريم مچاله می شويم؛ کسی دارد ما را باطل می کند با جوهر قرمز پر رنگ که توی رگ هامان لخته می شود... و ما کوچک می شويم و مغزمان هی چروک می خورد.
چوبکاری کردین سر دبیر!!
راستی لینکم رو اشتباه گذاشتی داداش..لول!
درود .
خیالات و وهم زندگی است که دنیا رو زیبا میکنه . نوشته های تو و بچه های جنوب هم .
مثال تور ماهی بند لم از هم گسسته پویاهه راستی راستی تو کمد نبودی؟:)))))))
وبلاگ نویس خوبی بود
اصلا مهدی همه چیش خوبه
فقط یه چشم بینا میخواد
رفیق خبری ازت نیست
ajab!
هميشه جوري مي نويسي كه آدم فكر مي كند پاي خاطرات پيرمردي باقيمانده از عصر مشروطه نشسته!!!!آن وقت ها.....:p:p
Be yaadat hastim...
گاو نر ما کشید آنچنان که انگار خسته از دو قرن پا بر زمین کشیدن..
ارسال یک نظر