۱۳۸۲ شهریور ۱۶, یکشنبه

هر وقت عصبيم يا دلهره دارم مدام سرفه مي کنم گاهي اونقدر سرفه مي کنم تا حالم بهم مي خوره . حالا سرفه ها شروع شدن تک و توک
*
چقدر اون قبلن ترا زندگي و ارزوهامون در گير معنويت و انسانيت بود . يادمه علي کلي عذاب وجدان گرفته بود که تو خيالاتش به پولدار شدن فکر کرده بود و خيال مي کرد يه آدم با دغدغه هاي حقيز شده و اون موقع منهم شايد نگران شده بودم که آدمي نشم با دغدغه هاي کوچک
خيلي از اون موقع نمي گذره ۵ سال ؟ ۶ سال ؟ نمي دونم
اما امروز به خاطز ۱۵۰ هزار تومن پول داشتم فک مي کردم سز کي رو ميشه کلاه گذاشت
*
عفونت و چرک وقتي از سر و کولت بالا مي رفت توي گل گير کرده بودي آخه
عين خر ! عين سگ !
*

به مادرم گفتم ديگر تمام شد .
نه ! به مادرم نگفتم . به دوم شخص هم نگفتم . اون هم دنبال کيف خودش بود

هیچ نظری موجود نیست: