پویاهه
خُب... کجای قصه بودیم؟ اول یکی بود یکی نبود یا آخر کلاغه به خونش نرسید ؟
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سهشنبه
. . . :
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چنمدان انمان نداد که شب را سحر کند.
انقدر درگیر خودم هستم که از همه چیز فارغ شدم. فراغت از همه چیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر