۱۳۸۵ فروردین ۴, جمعه

از ریختن شهادت از انگشت

ویرانه از نگاه تو برمی خیزد
تا
انگشت تو برمی خیرد از جا


رلز می شوم
و به انگشت تو می پیچم،
وقتی اشاره به ویرانی دارد
انگست تو که با نگاه تو بر می خیزد
و در صدای خزنده صورت من را می پوشاند
.
ید الله رویایی

۷ نظر:

ناشناس گفت...

دل من هم از براي تو شده تنگ...تو نياوردي زخدمت دو فشنگ؟؟؟با يكي من را بكش از عشق خود آزاد كن..با يكي ديگر بزن خود را كمي جان باز كن

ناشناس گفت...

سلام!

ناشناس گفت...

شعر رويايي همينجوري خوندنش مكافاته! چه برسه پوياهه بخواد بنويستش با
هزار تا غلط. رلز می شوم
!انگست!برمی خیرد!!

ناشناس گفت...

خوب گفتی اما شاید کمی دیر...به کمی رنجش واقعا نیاز دارم
باید کمی دور شوم فقط کمی..........

ناشناس گفت...

سلام و درود....
سالروز بهار طبیعت و بزرگترین نشان خداوندی بر شما نیک و پیامدش آرزوی بهترین ها در طالعتان....یا حق

ناشناس گفت...

kheli radif bud haji!
nashnide budam!

ناشناس گفت...

Wonderful and informative web site. I used information from that site its great. dishwasher car alarm systems2c car security system2c enforcer Buy drug fioricet online tramadol on line Mature interracial xxx Free upskirt pics upskirt pictures upskirt Bmet jobs az