۱۳۸۳ بهمن ۳۰, جمعه

خرچنگ روی مغزم که راه می افتد ، چیلیک چیلیک ، ثانیه ای چند بار چنگک هایش را میکُند توی مغزم، میکَند نسوج و خون بلند میشود حتماً. حتماً شتک میزند به جمجمه ام .
چیلیک چیلیک .
قندیل کَنده بشود و فرو برود در برف
خطوط شکل منحنی می شوند . یعنی اول خم میشوند،بعد از انتها ،از دور،سیاهی شروع میشود مثل همین میله های فرفورژه.چیلیک چیلیک. قندیل که می افتد .
خرچنگ که راه می اُفتد
دایره می شوند و بیضی یا می خواهند که دایره بشوند و بیضی چیزها . سیاهی میشود.فیدِ به سیاه. چیلیک چیلیک که...

هیچ نظری موجود نیست: