۱۳۸۱ آبان ۲۳, پنجشنبه

‹اميــــــــــد آن كه جان خسته ام را بر آن ناديده ساحل افكنم نيست › و صداي ’نوري’ كه باز ميخواندِ
«....مــــــــــن تهي تر از هميشــــــــه... »و باز
لحظاتي كه به دل گرفتگي - تلخ - مي گذرند و
مننــــــــظر حادثه اي كه بايد اتفاق بيقتـــد و
هــــيچ وقت نمي اقتد
يـــــا
همنشه پيش از آن كه فكر كني اتفاق مي اقتد .....
و مي گذرد و مي گذرند و
باز نقطه ســــــر خط. پــــــــير شدي پسر موهات كو!

هیچ نظری موجود نیست: