۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

گردن آویز

آشفته  حال و  سودایی،   اندوهگین و  افسرده/ چادر  به سرنپوشیده، رخ  با حجاب  نسپرده
پروای   گیر و بندش نه،   وز گزمگان  گزندش نه/ فکر " بپوش  و پنهان کن" خاطر از او  نیازرده
چشمش   دو دانه یانگور  از خوشه ها جدا مانده/ دست زمانه صد خم خون از این دو دانه افشرده
دیوانه، پاک دیوانه،    با خلق خویش   بیگانه/   گیرم    برد جهان   را آب، او خوابش از جهان برده
بی اختیار و بی مقصد، با باد رفته این خاشاک/ خاموش و مات و سرگردان، بی گور مانده این مرده
یک جفت اشک و نفرین را، سرباز مرده پوتین را/ آوی ز کرده  بر گردن، بندش  به هم گره خورده
گفتم که: " چیست این معنی؟" خندید و گفت: "فرزندم/ طفلک نشسته بر دوشم، پوتین برون نیاورده ..."
سیمین بهبهانی

هیچ نظری موجود نیست: