۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

تراژدی با دوربین چشمی

داستان اینقدرها هم پیچیده نیست. یک آدم پدر سوخته . یک آدم ساده.
یک آدم بیشرفِ بی پدرِ بی همه چیز.
یه آدم خر.
همه داستان همین بود. اما چه تراژدی بشود !
پ.ن: وبلاگ من شده گه گدار نامه، با این وجود هنوز دوستش میدارم
* زیر لوگوم یه چیزی نوشتم که جدیده.
* روزهای اسباب کشی و دل کندن
* . . . برای روز انتقام
* مهندس عزیز هر چیز یک تاوانی دارد . در جریانی ؟
*قالبم جدید است

هیچ نظری موجود نیست: